زراع محله من

ساخت وبلاگ
به گزارش «شیعه نیوز»،  همان طور که می‌دانید رژیم غذایی و سبک زندگی در ابتلا و درمان خیلی از بیماری‌ها و شرایط بالینی نقش تعیین‌کننده‌ای دارند؛ اما یکی از بیماری‌هایی که در فصل پاییز شیوع بالایی می‌گیرد سرماخوردگی و آنفلوانزا است. وقتی خودمان یا یکی از نزدیکانمان به سرماخوردگی و آنفلوانزا مبتلا می‌شویم، همین طور توصیه‌های تغذیه‌ای است که از این طرف و آن طرف به گوش می‌رسد؛ اما دیگر وقت آن رسیده که به این موضوع نگاه کاملا علمی داشته باشیم. چیزی که در پیشگیری و درمان سرماخوردگی مهم است تقویت سیستم ایمنی بدن است؛ اما چگونه؟ چطور سیستم ایمنی بدنمان را تقویت کنیم؟ 
 
1. به مواد غذایی طبیعی تکیه کنید نه مکمل‌ها! 
مواد غذایی که ما می‌خوریم فقط ویتامین و املاح نیستند. چیزی که ما می‌خوریم یک بسته تغذیه‌ای با تمام خواص خالص تغذیه‌ای است. برای مثال، خوردن یک پرتقال از مصرف مکمل ویتامین C برای بدن بسیار بسیار مفیدتر است. پرتقال فقط ویتامین C نیست. ترکیبی است از ویتامین‌ها و املاحی مانند منیزیم، پتاسیم، فولات، ویتامین B6 و مقادیر بالایی از آنتی‌اکسیدان‌ها و فلاوونوئیدها. 
 
و اما درباره ویتامین C 
درحالی‌که همه ما باور داریم که ویتامین C برای تقویت سیستم ایمنی حائز اهمیت است، مطالعه‌ها نشان داده‌اند که مکمل‌یاری حتی در مقادیر بسیار بالای ویتامین C نیز در پیشگیری از سرماخوردگی و آنفلوانزا تأثیر قابل‌توجهی نخواهد داشت. درحالی‌که همچنان این اعتقاد وجود دارد که مصرف میوه و سبزی غنی از ویتامین C در تقویت سیستم ایمنی بسیار مهم و تأثیرگذار است. پس فراموش نکنید علت قدرت میوه و سبزی در پیشگیری از سرماخوردگی و تقویت ایمنی محتوای بالای ویتامین A، ویتامین E، فلاوونوئیدها، آنتی‌اکسیدان‌ها و البته ویتامین C طبیعی آن‌هاست. برای این منظور بهتر است از میوه‌ها و سبزی‌هایی مانند پرتقال، گریپ‌فروت و سایر مرکبات استفاده کنید. 
 
2. پروتئین‌های سالم و غلات کامل را به رژیم غذایی خود وارد کنید 
بهتر است برای تامین پروتئین مورد نیاز بدن از منابع خالص آن مانند ماهی، لبنیات کم چرب، حبوبات، ماکیان، غلات کامل، مغزها و دانه‌های روغنی استفاده کنید. فراموش نکنید از آنجایی که پروتئین‌های گیاهی از لحاظ محتوای اسیدهای آمینه کامل نیستند، در صورت علاقه به مصرف پروتئین‌های گیاهی لازم است از چند منبع استفاده کنید و حتماً حداقل یک نوع پروتئین حیوانی را در رژیم غذایی خود داشته باشید. 
 
اما انگار خیلی دیر شده! شما سرماخورده‌اید؟! 
از استراحت و مراقبت‌های لازم جهت درمان سرماخوردگی و آنفلوانزا که بگذریم، رعایت برخی نکات و توصیه‌های تغذیه‌ای روند بهبودی بیماری را سریع‌تر و البته خوش‌مزه‌تر خواهد کرد. 
 
1. سیر خام 
وقت آن رسیده که با این ماده غذایی کمی مهربان‌تر باشیم. سیر یکی از قوی‌ترین مهاجمین علیه سرماخوردگی است. سیر حاوی ترکیباتی به نام آلیون و آلیسین است که دارای خواص ضد ویروسی فوق‌العاده‌اند؛ بنابراین سیر قادر خواهد بود تا با ویروس‌های سرماخوردگی و آنفلوانزا بجنگد و آن‌ها را از پا در آورد. فراموش نکنید که برای رسیدن به خواص واقعی سیر لازم است آن را به صورت خام استفاده کنید و البته بجوید؛ اما از آنجایی که جویدن سیر می‌تواند برای برخی افراد از سخت‌ترین کارهای دنیا باشد، بهتر است آن را خردکرده و هر 3 یا 4 ساعت یک‌بار مقداری از آن را بدون جویدن ببلعید و یا از قرص‌هایی که در حال حاضر در تمام داروخانه‌ها وجود دارند استفاده کنید. 
 
2. پیاز 
درست مانند سیر، پیاز هم حاوی ترکیبات ضد میکروبی به نام آلیون و الیسین است. برای رسیدن به خواص درمانی آن در درمان سرماخوردگی و آنفلوانزا، لازم است هر چند ساعت یک‌بار یک ورق نازک از آن را به صورت خام مصرف کنید. 
 
3. ماهی 
ماهی‌های روغنی، مخصوصاً ماهی سالمون و ماهی تن سرشار از اسیدهای چرب امگا 3 هستند. ترکیبی که در کاهش التهاب ناشی از بیماری در بدن بسیار موثر است. التهاب مزمن از عملکرد صحیح سیستم ایمنی جلوگیری می‌کند و می‌تواند به بیماری‌هایی مانند سرماخوردگی و آنفلوانزا و خیلی بیماری‌های دیگر منجر شود. 
 
4. روی را دریابید 
طی مطالعه‌های انجام‌شده مکمل‌یاری با روی در کاهش دوره ابتلا به سرماخوردگی و نیز در تخفیف علائم آن نقش قابل‌توجهی داشته است؛ اما مسئله آنجاست که بسیار دیده شده مکمل‌یاری با روی عوارضی مانند تهوع و سردرد را به دنبال دارد. در صورتی که اگر این روی از طریق رژیم غذایی تامین شود علاوه بر اینکه جذب و کارایی بالاتری خواهد داشت، عوارضی هم به دنبال ندارد. 
 
5. ادویه‌ها 
ادویه‌هایی مانند زردچوبه، زعفران و دارچین منابع غنی از آنتی‌اکسیدان‌ها هستند که سیستم ایمنی را تقویت می‌کنند. برای رسیدن به خواص درمانی این ادویه‌ها لازم است روزانه یک قاشق چای‌خوری از آن‌ها را مصرف کنید. بد نیست آن‌ها را به وعده‌های غذایی وارد کنیم؛ مثلاً چای دارچین می‌تواند یکی از بهترین انتخاب‌ها برای صبحانه باشد. 
 
6. سوپ مرغ واقعاً کارساز است 
مادربزرگ‌ها همیشه این اعتقاد را دارند که سوپ خانگی پایان سرماخوردگی و آنفلوانزاست. امروزه محققان ضمن تشکر از این مادربزرگ‌ها دریافته‌اند که سوپ می‌تواند یک ضد ویروس واقعی باشد؛ اما چگونه؟ یکی از نظریه‌ها از این قرار است که سوپ با افزایش دمای بینی و گلو محیط را برای رشد و فعالیت ویروس‌ها نامناسب می‌کند. متخصصین تغذیه همچنین معتقدند که خود سوپ هم به ذات خود حاوی خواص ضدویروس است. از مرغ و سبزی‌های آن گرفته تا ادویه‌های به‌کاررفته در آن، همگی ترکیباتی دارای خواص ضدویروس و ضدسرماخوردگی هستند. 
زراع محله من...
ما را در سایت زراع محله من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سید قاسم seyed118 بازدید : 57 تاريخ : چهارشنبه 23 مهر 1393 ساعت: 15:19

 

شعر زیبای امام خمینی (ره)

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم

چشم بيمـار تـو را ديـدم و بيمار شدم

فارغ از خود شدم و كوس اناالحق بزدم

همچو منصور خريدار سر دار شدم

غم دلدار فكنده است به جانم، شررى

كه به جان آمدم و شهره بازار شدم

درِ ميخانه گشاييد به رويم، شب و روز

كه من از مسجد و از مدرسه، بيزار شدم

جامه زهد و ريا كَندم و بر تن كردم

خرقه پير خراباتى و هشيار شدم

واعظ شهر كه از پند خود آزارم داد

از دم رند مى آلوده مددكار شدم

بگذاريد كه از بتكده يادى بكنم

من كه با دست بت ميكده بيدار شدم

پاسخ مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای

 

 

تو كه خود خال لبی از چه گرفتار شدی

تو طبيب همه ای از چه تو بيمار شدی

تو كه فارغ شده بودی ز همه كان و مكان

دار منصور بريدی همه تن دار شدی

عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر

ای كه در قول و عمل شهره بازار شدی

مسجد و مدرسه را روح و روان بخشيدی

وه كه بر مسجديان نقطه پرگار شدی

خرقه پير خراباتی ما سيره توست

امت از گفته در بار تو هشيار شدی

واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی

دم عيسی مسيح از تو پديدار شدی

يادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم

ببريدی ز همه خلق و به حق يار شدی


 

زراع محله من...
ما را در سایت زراع محله من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سید قاسم seyed118 بازدید : 101 تاريخ : چهارشنبه 23 مهر 1393 ساعت: 15:19

نوبهار جوانی زیبا‌ترین فصل عمر انسان ‌ها است که گل های رشد و بالندگی انسان در آن فصل می‌ شکفد. بزرگ مردانی که قله های کمال را درهم نوردیدند، بیشترین استفاده را از روزگار جوانی خود کرده اند و گام های بلند زندگی خویش را در آن دوران برداشته اند. عالم ربانی حضرت امام خمینی(ره) از جمله افرادی بود که هم خود بیشترین بهره را از جوانی خویش برد و هم دیگران را از استفاده بهتر از جوانی توصیه می‌ فرمود؛ یکی از یاران امام خمینی (ره) می‌ گوید: ماه شعبان خدمت امام رسیدم مفاتیح دستشان بود و می‌ خواستند دعاهای مخصوص ماه شعبان را بخوانند تا رفتم دستشان را ببوسم که مرخص شوم، فرمودند: «هر کاری که می‌ خواهی بکنی در جوانی بکن، در پیری باید بخوابی و ناله کنی.»
جوانی ‌ها و عیش و نوش های آن بسیار زودگذر است که من خود همه مراحلش را طی کردم و اکنون با عذاب جهنمی آن دست به گریبانم و شیطان درونی دست از جانم بر نمی‌ دارد تا – پناه به خدای تعالی – آخر ضربه را بزند، ولی یأس از رحمت واسعه خداوند خود از کبائر عظیم است و خدا نکند که معصیت کاری مبتلای به آن شود.
به تعبیر مولی الموحدین امیرالمؤمنین علیه السلام دو چیز است که جز کسی که آن را از دست داده، قدرش را نمی‌ داند: جوانی و تندرستی.
امام خمینی (ره) آن پیر فرزانه اهمیت تکامل در جوانی را به فرزند خود حاج احمد آقا چنین متذکر می‌ شوند: پسرم تا نعمت جوانی را از دست نداده ای فکر اصلاح خود باش که در پیری همه چیز را از دست می‌ دهی یا یکی از مکاید شیطان که شاید بزرگ ‌ترین آن باشد که پدرت بدان گرفتار بوده و هست، ـ مگر رحمت حق تعالی دستگیر او باشد ـ استدراج است.
در جوانی شیطان باطن که بزرگ ‌ترین دشمنان اوست، او را از فکر اصلاح خود باز می‌ دارد و امید می‌ دهد که وقت زیاد است، اکنون فصل برخورداری از جوانی است و هر آن و هر ساعت و هر روز که بر انسان می‌ گذرد درجه درجه او را به وعده های پوچ از این فکر باز می‌ دارد تا ایام جوانی را از او بگیرد و آن‌گاه که جوانی رو به تمام است او را به امید اصلاح در پیری سرخوش می‌ کند….
علت اهمیت جوانی در تکامل انسان
هر تغییر روحی نیازمند اراده قوی و عزم راسخ است و فتح قله های بلند کمال فقط در سایه چنین عزم و اراده ای امکان پذیر است و چنین اراده محکم و استواری فقط در ایام جوانی به دست می‌ آید. از سوی دیگر در دوران جوانی هنوز اخلاق فاسد و عادت های زشت در وجود انسان ریشه ندوانده و به کمک عزم و اراده جوانی قابل زوال است بر خلاف پیری که اراده جوانی رو به ضعف می‌ رود و ریشه های اخلاق فاسد و عادت های زشت در وجود او راسخ می‌ شود. امام خمینی (ره) در این رابطه چنین فرموده اند: «بر جوان ‌ها حتم و لازم است که تا فرصت جوانی و صفای باطنی و فطرت الهی باقی و دست نخورده است، درصدد تصفیه و تزکیه برآیند و ریشه های اخلاق فاسد و اوصاف ظلمانیه را از قلوب خود برکنند که با بودن یکی از اخلاق زشت و ناهنجار، سعادت انسان در خطر عظیم است.
و نیز در ایام جوانی اراده و تصمیم انسان، جوان است و محکم از این جهت نیز اصلاح برای انسان آسان ‌تر است، ولی در پیری اراده سست و تصمیم، پیر است، چیره شدن بر قوا مشکل ‌تر است.

حضرت امام خمینی (ره) در یکی از نامه های خود با تذکر این نکته می‌ فرمایند:
» بدان که یک روز… همچون من عقب مانده از قافله عشاق دوست، خدای نخواسته بار سنگین تأسف را به دوش می‌ کشی، پس از این پیر بینوا بشنو که این بار را به دوش دارد و زیر آن خم شده است، به این اصطلاحات که دام بزرگ ابلیس است بسنده مکن و در جست وجوی او جل و علا باش. جوانی ‌ها و عیش و نوش های آن بسیار زودگذر است که من خود همه مراحلش را طی کردم و اکنون با عذاب جهنمی آن دست به گریبانم و شیطان درونی دست از جانم بر نمی‌ دارد تا – پناه به خدای تعالی – آخر ضربه را بزند، ولی یأس از رحمت واسعه خداوند خود از کبائر عظیم است و خدا نکند که معصیت کاری مبتلای به آن شود.
«حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز در مناجات خود باحق تعالی چنین زمزمه می‌ فرمایند:
الهی و قد اَفْنَیتُ عمری فی شِرّةِ السّهوِ عنک و اَبْلَیتُ شَبابی فی سَکْرَةِ التَّباعد مِنک فلم اَسْتَیقِظْ ایام اغتراری بکَ وَ رُکوُنی الی سبیل سَخَطِکَ؛ خداوندا! عمر را در حرص و آز شدید و غفلت از تو تباه ساختم و جوانی ام را در مستی بعد و دوری از تو فرسودم و در روزگار دلیری و گستاخی به تو و قرار گرفتن در راه خشم تو، بیدار نشدم

زراع محله من...
ما را در سایت زراع محله من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سید قاسم seyed118 بازدید : 75 تاريخ : چهارشنبه 23 مهر 1393 ساعت: 15:19

 

بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

خیلی خوش آمدید برادران، خواهران، جوانان عزیز. بسیار جلسه‌ی خوبی بود. البته بعد از اینکه اعلام کردند پایان سخنرانیهای دانشجویان فرا رسیده، شاید حدود ده نفر از بین جمعیت بلند شدند و دست بلند کردند که علاقه‌مند بودند صحبت کنند. من همین طور که نگاه کردم، تقریباً حدود ده نفر بلند شدند. خب، اولاً من مدیر جلسه نیستم؛ من یکی از شرکت کنندگان جلسه‌ام؛ مدیریت جلسه آنجاست؛ بنابراین از من نباید وقت بخواهید. ثانیاً اگر بنا باشد من وقت بدهم، به هر ده نفرِ آن حضرات وقت میدادم. یعنی من اصرار ندارم صحبت کنم؛ اصرار دارم این جلسه برگزار شود. البته آن ده نفر که صحبتشان تمام میشد، در خلال فرمایشاتِ آن دوستانی که دست بلند کردند، یک هفت هشت ده نفر دیگر هم احتمالاً دست بلند میکردند! حرفی نبود، لیکن تصور میکنم خیلی از برادران و خواهران حاضر هم مایلند که دیگر ادامه پیدا نکند؛ لذا ما حالا عرایضمان را شروع میکنیم.

مطالبی که گفته شد، مطالب بسیار خوبی بود. برخی از بیانات دوستان دانشجو متداخل بود؛ یعنی چند نفر بر روی نکته‌ی خاصی تکیه کردند، که نشان‌دهنده‌ی فراگیر بودن آن نظر یا آن مطالبه است؛ بعضی هم مطالب اختصاصی دوستان بود، که خیلی خوب بود. من درخواست کردم که صورت اظهارات خودشان را به من بدهند - که دادند - ان‌شاءاللّه میگویم بررسی کنند، نگاه کنند. مسئولین محترم هم در جلسه حضور دارند؛ حرفها را شنیدند. من خواهش میکنم اظهارات دانشجوها را جدی بگیرند. درست است که حالا یک دانشجو دارد حرف میزند، اما آنچه که گفته شد، با آگاهیای که انسان از فضای دانشجوئی دارد، غالباً حرفهای فضای دانشجوئی است، نه حرفهای یک نفر؛ لذا باید به اینها توجه شود؛ علاوه بر اینکه مطالب راهگشا و نکته‌های مفید هم در بین بیانات دوستان وجود داشت.

بعضی از نکاتی که اینجا گفته شد، من آنها را یادداشت کردم: لزوم شرح صدر سیاسی در بین دانشجویان. این ربطی به مسئولین و مدیران دانشگاه‌ها ندارد؛ مربوط به خود تشکلهای دانشجوئی است. من تأیید میکنم لزوم شرح صدر سیاسی را. هیچ منافاتی وجود ندارد بین پایبندی دقیق و عمیق به اصول و رعایت جهتگیری دقیق، در عین حال داشتن شرح صدر و برخورد غیر پرخاشگرانه‌ی با کسانی که با فکر انسان همراه نیستند؛ بالخصوص در زمینه‌های سیاسی.

از مطالب دیگری که گفته شد، مسئله‌ی حضور مسئولان در دانشگاه است. این اشکال کاملاً وارد است. من عقیده‌ام این است که مسئولین باید در دانشگاه‌ها شرکت کنند؛ رؤسای سه قوه، مسئولین میانی، رئیس صدا و سیما، مسئولین سپاه و نیروهای مسلح؛ اینها بروند با دانشجوها جلسه بگذارند و حرفهای گفتنىِ دانشجوها را بشنوند. و من به شما عرض بکنم؛ آنها هم برای دانشجوها حرفهای گفتنی زیادی دارند. هیچ چیزی جای این گفتگوی رو در رو و چهره به چهره را نمیگیرد؛ همانی که سنت قدیمی روحانیون ما بوده که بنشینند روی منبر، با مردم چهره به چهره حرف بزنند. در این کار، یک اثری هست. حالا آن خواهرمان راجع به تأثیرات الکترومغناطیسی گفتند؛ هیچ بُعدی ندارد که تأثیرات الکترومغناطیسىِ انسان به انسان و چهره به چهره در این دیدارها وجود داشته باشد. این کار تأثیر دارد؛ هم آنها میشنوند، هم میشنوانند. خیلی از مطالبی، ابهامهائی، سؤالهائی که امروز در ذهن نسل جوان ما در جریان است، در توضیحات مسئولین، این سؤالها پاسخ داده خواهد شد؛ ابهامها و گره‌ها باز خواهد شد. من آن وقتی که توانائی جسمی بیشتری داشتم، زیادتر در دانشگاه‌ها شرکت میکردم؛ الان هم واقعاً اگر بتوانم و مجال و وقت باشد، دوست دارم در فاصله‌های نزدیک به نزدیک در دانشگاه شرکت کنم؛ منتها دیگر حالا «لا یکلّف اللّه نفسا الّا وسعها»؛(1) از مثل من و سنین من و اشتغالات من، گمان نمیکنم جوانها خیلی انتظاراتی داشته باشند؛ اما مسئولین کشور نه، میتوانند و باید شرکت کنند. من الان هم از همین جا به مسئولین سفارش میکنم که در جلسات دانشجوئی شرکت کنند؛ بیایند، بشنوند از دانشجوها، و بگویند به دانشجوها.

از جمله مطالبی که گفته شد، مسئله‌ی سایتها و وبلاگها و برخوردی است که در محیط دانشجوئی با اینها میشود. من اتفاقاً اخیراً یک گزارشی در این زمینه خواستم و دریافت هم کردم. البته قوه‌ی قضائیه قاعدتاً استدلالهائی دارد؛ که اگر چنانچه بیایند در جلسات جوانها و دانشجوها شرکت کنند و بشنوند و بگویند، احتمالاً بعضی از سؤالها پاسخ داده خواهد شد؛ لیکن من هم عقیده‌ام همین است که در قبال اظهارنظرِ احیاناً قدری تند یک جوان دانشجو خیلی نباید حساسیت وجود داشته باشد. فرق است بین آن کسی که با نظام مخالف است، با نظام معارض است، قصد دشمنی دارد، قصد عناد دارد، با آن کسی که نه، از روی احساسات یک مطلبی را بیان میکند؛ ولو ممکن است آن مطلب درست نباشد، یا آن نحوه‌ی بیان کردن را هم من نپسندم - که حالا اگر ان‌شاءاللّه وقت شد، مطالبی در این زمینه‌ها عرض خواهم کرد - ولی برخورد با این جوانها، به نظر ما هم همین است؛ نباید خیلی برخورد خشن و تند و آنجوری باشد.

یک نکته‌ی دیگری که در بیانات بود، مسئله‌ی توجه به روستاها و دیدن واقعیت و نگاه اقتصادىِ عدالت‌محور بود. من به نکته‌ای توجه کردم، که این برای همه‌ی ما درس‌آموز است؛ هم برای شما، هم برای من. این جوان محترمی که آمدند راجع به مسئله‌ی نگاه اقتصادىِ عدالت‌محور مطالبی را گفتند، معرفیای که کردند، ایشان جزو مجموعه‌ی اردوهای جهادی هستند. خب، قضیه روشن شد. وقتی کسی جزو اردوهای جهادی است، به مناطق محروم سرکشی میکند، واقعیتها را به چشم میبیند، طبعاً تفکر پیگیری اقتصاد عدالت‌محور در او اینجور زنده میشود؛ این برای همه‌ی ما درس است. باید با قشرهای مختلف جامعه مرتبط شد تا مسائل آنها را لمس کرد؛ این در تصمیم‌گیری ما، در نگاه ما به مسائل گوناگون کشور اثر میگذارد.

البته اعتقاد خود من این است که نگاه اقتصادی در کشور باید عدالت‌محور باشد، و این منافاتی ندارد با آنچه که ما در سیاستهای اصل 44 بیان کردیم، که یکی از دوستان هم اینجا ذکر کردند. سیاستهای اصل 44 آنجور که ما گفتیم، ما خواستیم و تشریح کردیم - و من در همین حسینیه، در همان اوقات یک صحبت مفصلی در این زمینه با مجموعه‌ی مرتبط با این کار کردم - به‌هیچ‌وجه با اقتصاد عدالت‌محور منافاتی ندارد؛ یعنی مطلقاً به سرمایه‌داری به آن معنای بد منتهی نخواهد شد.

البته به شما عرض بکنم؛ آنچه که در دنیا به عنوان نظام سرمایه‌داری وجود دارد، حقیقت و جوهره‌اش سرمایه‌سالاری است. نفس داشتن سرمایه و به کار انداختن سرمایه برای پیشرفت کشور، چیز بدی نیست؛ چیز ممدوحی است؛ به هیچ وجه مذموم نیست. آنچه که مذموم است، این است که سرمایه و سرمایه‌داری محور همه‌ی تصمیمهای کلان یک کشور و یک جامعه باشد؛ همه چیز را به سمت خودش بکشد؛ همان بلائی که بر سر بلوک سرمایه‌داری و بلوک غرب آمد، که امروز دارند نتائجش را درو میکنند. این حوادثی که امروز در اروپاست، این فشارهای سنگین اقتصادی که دارد به مردم وارد میآید، اینها ناشی از ذات نظام سرمایه‌سالاری است؛ همان سرمایه‌داری زالوصفت است، همان سرمایه‌داری مذموم است. اما اینکه نه، کسانی دارای سرمایه باشند، سرمایه را در خدمت رشد جامعه بگذارند - البته سرمایه‌دار سود هم خواهد برد؛ هم آن کار خوب است، هم آن سود حلال است - هیچ اشکالی ندارد. کار اگر چنانچه با ضابطه‌ی صحیح انجام بگیرد - که نگاه عدالت‌محور اسلام معطوف به این معناست - هیچ اشکالی ندارد. بنابراین کلمه‌ی «سرمایه» و کلمه‌ی «سرمایه‌دار» به هیچ وجه چیز مذمومی نیست.

سعی کنیم نگاه سوسیالیستی و مارکسیستی بر تفکر اقتصادی ما غلبه پیدا نکند. آنها نگاهشان نگاه دیگری است. در نظام سوسیالیستی، نفس سرمایه محکوم است؛ در نظام اسلامی به‌هیچ‌وجه اینجوری نیست؛ سرمایه محکوم نیست، سوء استفاده‌ی از سرمایه محکوم است. نمیشود هم کسی بگوید آقا سرمایه طبیعتش سوء استفاده است. نخیر، اینجوری نیست. میتوان با مقررات درست، با مدیریت صحیح، سرمایه را در جهت درستی هدایت کرد و راه برد. بنابراین آنچه که ما در سیاستهای اصل 44 مطرح کردیم، به‌هیچ‌وجه با اقتصاد عدالت‌محور منافاتی ندارد؛ بلکه به یک معنا مکمل و متمم آن است.

در زمینه‌ی مسائل اقتصادی، «اقتصاد تهاجمی» را مطرح کردند؛ عیبی ندارد. بنده فکر اقتصاد تهاجمی را نکردم. اگر واقعاً یک تبیین دانشگاهی و آکادمیک نسبت به اقتصاد تهاجمی - به قول ایشان، مکمل اقتصاد مقاومتی - وجود دارد، چه اشکالی دارد؟ آن را هم مطرح کنیم. آنچه که به نظر ما رسیده، اقتصاد مقاومتی بوده. البته اقتصاد مقاومتی فقط جنبه‌ی نفی نیست؛ اینجور نیست که اقتصاد مقاومتی معنایش حصار کشیدن دور خود و فقط انجام یک کارهای تدافعی باشد؛ نه، اقتصاد مقاومتی یعنی آن اقتصادی که به یک ملت امکان میدهد و اجازه میدهد که حتّی در شرائط فشار هم رشد و شکوفائی خودشان را داشته باشند. این یک فکر است، یک مطالبه‌ی عمومی است. شما دانشجو هستید، استاد هستید، اقتصاددان هستید؛ بسیار خوب، با زبان دانشگاهی، همین ایده‌ی اقتصاد مقاومتی را تبیین کنید؛ حدودش را مشخص کنید؛ یعنی آن اقتصادی که در شرائط فشار، در شرائط تحریم، در شرائط دشمنیها و خصومتهای شدید میتواند تضمین کننده‌ی رشد و شکوفائی یک کشور باشد.

یکی از دوستان دانشجوی عزیز گفتند که به ما میگویند پازل دشمن را تکمیل نکنید - این از حرفهائی است که بنده زیاد تکرار میکنم؛ پازل دشمن را نباید تکمیل کرد - ایشان میگویند خب، پس انتقاد چه میشود؟ انتقاد هم نکنیم؟ من اعتقاد ندارم که نباید انتقاد کرد؛ اتفاقاً در یادداشتهائی که کردم - که حالا ان‌شاءاللّه اگر وقت شد، عرض میکنم - اصرار دارم بر این که جریان دانشجوئی و جنبش دانشجوئی موضع انتقادی خودش را حتماً حفظ کند. به‌هیچ‌وجه توصیه‌ی ما این نیست که شما انتقاد نکنید. خب، چه کار کنیم که این انتقاد، تکمیل کننده‌ی پازل دشمن نباشد؟ روی این مسئله فکر کنید. نه اینکه بگوئیم تکمیل پازل دشمن که یک امر منفی است، با لزوم انتقاد که یک امر مثبت است، منافات دارد؛ نه، خب خود شما هم گفتید؛ من انتقاد کردم، در همه‌ی دنیا نقل هم شد؛ اما هیچ کس در دنیا ادعا نخواهد کرد که فلانی علیه نظام اسلامی یا فرض کنید که علیه تشکیلات مدیریت اجرائی یا تقنینی کشور دارد اقدام میکند. خب، شما هم همین جور انتقاد کنید. بنابراین انتقاد کردن میتواند به شکلی انجام بگیرد که به‌هیچ‌وجه مقصود دشمن را برآورده نکند و به تعبیری که ما عرض کردیم، پازل دشمن را تکمیل نکند.

گفته شد که بعضیها نظرات کارشناسی میدهند، با نظر رهبری مخالف است، میگویند آقا این ضد ولایت است. من به شما عرض بکنم؛ هیچ نظر کارشناسیای که مخالف با نظر این حقیر باشد، مخالفت با ولایت نیست؛ دیگر از این واضح‌تر؟! نظر کارشناسی، نظر کارشناسی است. کار کارشناسی، کار علمی، کار دقیق به هر نتیجه‌ای که برسد، آن نتیجه برای کسی که آن کار علمی را قبول دارد، معتبر است؛ به هیچ وجه مخالفت با ولایت فقیه و نظام هم نیست. البته گاهی اوقات میشود که این حقیر خودش در یک زمینه‌ای کارشناس است؛ بالاخره ما هم در یک بخشهائی یک مختصر کارشناسیای داریم؛ این نظر کارشناسی ممکن است در مقابل یک نظر کارشناسی دیگر قرار بگیرد؛ خیلی خوب، دو تا نظر است دیگر؛ کسانی که میخواهند انتخاب کنند، انتخاب کنند. در زمینه‌های فرهنگی، در زمینه‌های آموزشی - در بخشهای مخصوصی - بالاخره ما یک مختصری سررشته داریم، یک قدری کار کردیم؛ این میشود نظر کارشناسی. به هر حال هیچگاه اعلام نظر کارشناسی و نظر علمی، معارضه و مبارزه و مخالفت و اعلام جدائی از رهبری و ولایت و این حرفها به حساب نمیآید و نباید بیاید.

خب، ما در دیدارهای دانشجوها معمولاً مطالباتی را مطرح میکنیم؛ آیا این پرتوقعی است؟ این یک سؤال است. اگر انسان مجموعه‌ی عرایضی را که من در دیدارهای دانشجوئی، چه در ماه رمضان‌ها، چه در دانشگاه‌هائی که من در شهرستانها یا در تهران شرکت کردم، جمع کند، یک فهرست طولانی از مطالبات این حقیر از مجموعه‌ی دانشجویان به وجود میآید. ممکن است کسی بگوید آقا اینها پرتوقعی است. من عقیده ندارم پرتوقعی است. چرا؟ توجه به نیروی متراکم در دانشگاه، گمان پرتوقعی را نفی میکند. اگر چنانچه شما از یک جوان ورزشکارِ پرنشاطِ نیرومندی بخواهید یک بار سنگینی را از یک جائی بردارد، به یک جای دیگری بگذارد، این به‌هیچ‌وجه توقع زیادی نیست. بله، اگر چنانچه فرتوت باشد، پیر باشد، ضعیف باشد، لاغر باشد، نمیشود توقع داشت؛ اما وقتی تواناست، خب بکند. دانشگاه یک محیط تراکم نیرو است؛ این نیروها ناشی از دو عنصر اصلی است: یکی اصل جوانی است، که من عقیده‌ام این است خیلی از جوانها خودشان قدر نیروی جوانی را نمیدانند؛ یعنی هنوز کشف نکردند توانائی بیحد و حصری را که در محیط جوان وجود دارد. جوانی یک سرچشمه‌ی فیاضِ تمام‌نشدنی از نیرو است. عنصر دوم، خود مسئله‌ی علم و دانش و دانشجوئی است. خود دانشجوئی به انسان توان میدهد. توجه به علم، توجه به دانش، خودش توان‌افزا و توان‌آفرین است. البته بر این دو عنصر اضافه کنیم فضائی را که انقلاب به وجود آورد؛ و اگر بخواهیم با نگاه حداقلی نگاه کنیم، انقلاب این فضا را در محیطهای جوان و محیطهای دانشجوئی، حداقل تشدید و مضاعف کرد. یعنی حالت نشاط، سرزندگی، دوری از دلمردگی، اعتماد به نفس، در محیط دانشجوئی زیاد است. بنابراین ما هرچه از دانشجوها توقع داشته باشیم، کارهای سخت را از آنها بخواهیم، متوجه آنها بکنیم، توقعات ارائه بدهیم، به نظر من پرتوقعی نیست. کارهای زیادی میشود انجام داد. ما یک جریان سیّال و نیروی تمام‌نشدنیای داریم که اگر چنانچه این نیرو آزاد شود و هدایت شود، میتواند کشور را به طور کامل آباد کند.
 خب، یکی از چیزهائی که ما از دانشجوها توقع داشتیم و این به طور طبیعی در دانشگاه و در محیط جوان وجود دارد و بنده هم اصرار داشتم که این حالت در دانشگاه زنده بماند، مسئله‌ی آرمان‌گرائی است. البته ما در دیدار با مجموعه‌ی کارگزاران نظام در اوائل ماه، درباره‌ی آرمان‌گرائی و نسبتش با واقع‌گرائی، اینجا مقداری صحبت کردیم و بحث کردیم؛ که حالا شاید بعضی شنیده باشید. مسئله‌ی واقع‌گرائی در جای خودش محفوظ است، من هم بعد یک اشاره‌ای خواهم کرد؛ لیکن آرمان‌گرائی، هم در سیاست، هم در همه‌ی صحنه‌های دیگر - مثل آرمان‌گرائی در علم - باید مورد توجه باشد. آرمان‌گرائی در علم، یعنی در زمینه‌ی مسائل علمی باید دنبال قله بود؛ که این، توجه شما را به درس خواندن و خوب درس خواندن باید نتیجه بدهد. من به شما عرض بکنم؛ امروز درس خواندن، علم‌آموزی، پژوهش و جدیت در کار اصلی دانشجوئی، یک جهاد است؛ که حالا اگر ان‌شاءاللّه مجال شد، در ادامه‌ی صحبت معلوم میشود.

در زمینه‌ی معنویت و اخلاق هم باید آرمان‌گرا بود. محیط دانشگاه به دلیل اینکه محیط جوان است، باید محیط پاکیزه‌ای باشد. بعضی خیال میکنند دانشگاه یعنی محیطی که در آن، تقید به دین و پایبندی به دین و اخلاق و اینها خیلی لزومی ندارد و مطلوب نیست. این ناشی از بنای غلطی است که در دوران طاغوت، در آغاز پیدایش دانشگاه، پایه‌ریزی شد. آن روز کسانی دانشگاه را به وجود آوردند که به اصل دین و معنویت و اخلاق اعتقاد نداشتند؛ شیفته‌ی غرب و فریفته‌ی اخلاقیات غرب بودند. البته آن شیفتگی و فریفتگی، شکل عمومیاش بود؛ یک عده‌ایشان هم مزدور و مأمور غرب بودند. بنا بود اینها در داخل کشور طراحی و برنامه‌ریزی کنند که تسلطی را که به شکلی در دوران قاجار داشتند، در دوران پهلوی همان تسلط را و بیشترش را به شکل دیگر و آرامتری داشته باشند؛ تربیت یک نسل روشنفکر و درس‌خوانده و تحصیلکرده‌ای که غربی بیندیشد؛ ایرانی است، اما فرانسوی و انگلیسی و آمریکائی فکر میکند؛ آرزوهایش آرزوهای یک فرد آمریکائی است؛ اقدام و عملش هم اقدام و عمل یک فرد آمریکائی یا انگلیسی است؛ اگرچه ملیتش ایرانی است و ساکن ایران هم هست. آنها تربیت یک چنین نسلی را دنبال میکردند.

من کلیت دانشگاه را به‌هیچ‌وجه زیر سؤال نمیبرم؛ وجود اساتید مؤمن و پاکیزه در دوره‌ی طاغوت را به‌هیچ‌وجه زیر سؤال نمیبرم؛ خب، کسانی بودند که ما آنها را میشناختیم؛ بسیار مردمان خوب، بسیار مردمان پاکیزه؛ هم در بین اساتید بودند، هم در بین دانشجوها بودند - البته کمتر - لیکن بنای دانشگاه این بنا بود؛ لذا آن اساتید مؤمن هم جز در یک دائره‌ی محدودی نمیتوانستند اثرگذاری کنند؛ حرکت دانشگاه، یک حرکت غلطی بود. کسانی نگاهشان به آن شرائط است؛ خیال میکنند رفتن به دانشگاه، ملازم با بیقید شدن و عدم مبالات در مورد دین و اخلاق و حجاب و طهارت و پاکیزگی دینی و اخلاقی است. این واقعیت ندارد، این نگاه درستی نیست. دانشگاه مرکز معنویت است؛ چون علم یک امر معنوی است. علم - هر علمی باشد - یک ارزش معنوی است، یک ارزش روحی است. محیط دانشگاه، محیط جوانی است؛ محیط مؤمنی است. در کشور، متدین‌ترینهامان در میان جوانهامان هستند؛ فداکارترینهامان در میان جوانهامان بودند و هستند؛ بنابراین چه دلیلی دارد که محیط جوانِ اهل علمِ دانشگاه، یک محیط غیردینی باشد؟ نخیر، محیط دینی است. من توقعم این است که کسی که وارد دانشگاه میشود، اگر قبل از آنکه وارد دانشگاه بشود، تقیدات دینیاش ضعیف بوده، با ورود به دانشگاه، تقیدات دینیاش تقویت شود. بنابراین آرمان‌گرائی در معنویت و اخلاق هم یک امر معتبری است؛ مثل آرمان‌گرائی در سیاست، مثل آرمان‌گرائی در علم و در همه‌ی امور زندگی.

خب، در مورد آرمان‌گرائی یکی دو تا نکته‌ی کوتاه را عرض بکنیم. آرمان‌گرائی را با پرخاشگری اشتباه نکنیم؛ تصور نکنیم که هر کس آرمان‌گراتر است، پرخاشگرتر و دعواکن‌تر است؛ نه. میتوان بشدت پابند به آرمانها و پابند به اصول و به ارزشها بود، درعین‌حال پرخاشگر هم نبود. در آیه‌ی شریفه میفرماید: «اشدّاء علی الکفّار».(2) «اشداء» جمع «شدید» است. شدید یعنی سخت، سخت یعنی نفوذناپذیر. هر جسمی که سخت‌تر باشد، وقتی با جسم دیگری اصطکاک پیدا کرد، در آن جسم دیگر اثر میگذارد، اما از آن جسم اثر نمیپذیرد. همه‌مان اینجوری باشیم؛ اشداء باشیم. اما شدید بودن، اثرگذار بودن، لزوماً به معنای دعواگر بودن و پرخاشگر بودن نیست. گاهی اوقات انسان احساساتش غلبه میکند و میخواهد یک کاری را انجام بدهد. این دوره‌ی احساسات شما، دوره‌ی جوانی است؛ ما هم پنجاه شصت سال قبل از این، همین دوره‌ها را گذراندیم. یک مدتی جوان بودیم، جوان پراحساساتی هم بودیم؛ میدانیم این دوره چه جوری است. ببینید، یک جاهائی احساساتی وجود دارد که این احساسات باید کنترل شود.

البته من این تشکر را از تشکلهای دانشجوئی بکنم. من پارسال یا پیرارسال بود که در همین جلسه به دانشجوها خطاب کردم، گفتم چرا در مسائل اجتماعی موضع نمیگیرید و وارد نمیشوید؟ من خوشبختانه میبینم در این دو سه سال اخیر موضعگیری در مسائل گوناگون، در محیطهای دانشجوئی و جوانهای دانشجو، خیلی بارز است؛ خب، این خوب است؛ این را من تقدیر میکنم و تشکر میکنم؛ منتها یک وقت مثلاً فرض کنید قضیه‌ی غزه پیش میآید، یک مشت جوان دانشجو میگویند این فلان فلان شده‌ها، این صهیونیستهای خبیث سر بچه‌های غزه دارند بمب میریزند، فلان میکنند؛ برویم پدرشان را دربیاوریم؛ راه میافتند، میروند فرودگاه! خب، این احساسات، احساسات مقدس و پاکی است. امثال من که یک کنار نشستیم و داریم نگاه میکنیم، آدم میخواهد جانش را فدای یک چنین احساساتی بکند؛ این واقعاً ارزش دارد. اینکه امام فرمودند من دست و بازوی بسیجیها را میبوسم، جایش همین جاست. آدم وقتی میبیند که یک جوانی اینجا توی خانه، در گرمای تابستان کولر و یخچال دارد، در سرمای زمستان وسیله‌ی گرمائی دارد، دانشگاه میرود، درس میخواهد، موفقیت دارد، بعد یکهو مسئله‌ی غزه میخواهد او را به حالت انفجار برساند، میگوید میخواهم بروم آنجا؛ خب، این احساس، احساس باارزشی است؛ اما رفتن، غلط است. احساس، خوب است؛ اما این احساس نباید موجب شود که ما حالا راه بیفتیم برویم غزه. رفتن به غزه، آن وقت نه ممکن بود، نه جایز بود؛ اگر ممکن هم بود، جایز نبود.

خب، اینجا بین آرمان‌گرائی و بین آن واقعیت و دستوری که حالا از قول رهبری نقل کردند، که نباید بروید غزه، یک تعارضی درذهن این جوان به وجود میآید. نه، هیچ تعارضی وجود ندارد. آن احساس، احساس خوبی است؛ اما تصمیمی که بر اساس یک احساس گرفته بشود، یک مطالعه‌ی دقیق، موشکافانه و عالمانه پشت سرش نباشد، آن تصمیم، لزوماً تصمیم درستی نیست. گاهی اوقات تصمیم، تصمیم غلطی است.

بنابراین آرمان‌گرائی به‌هیچ‌وجه به معنای در همه‌ی زمینه‌ها پرخاشگری کردن، برخی از واقعیات لازم و مصلحتهای لازم را ندیده گرفتن، نیست. مصلحت هم شده یک اسم منفور؛ آقا مصلحت‌گرائی میکنند! خب، اصلاً باید ملاحظه‌ی مصلحت بشود. هیچ وقت نباید گفت که آقا حقیقت با مصلحت همیشه منافات دارد؛ نه، خود حقیقت یکی از مصلحتهاست، خود مصلحت هم یکی از حقایق است. اگر مصلحت‌اندیشىِ درست باشد، باید رعایت مصلحت را کرد؛ چرا نباید رعایت مصلحت را کرد؟ باید مصالح را دید.

فرض بفرمائید از لحاظ موضع نظام، نسبت به فلان حرکت سیاسی بلوک مثلاً طاغوت و مجموعه‌های استبدادىِ دیکتاتوری، معلوم است که ما مخالفیم، همراهی هم نمیکنیم، کمک هم نمیکنیم - «قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الّذین معه اذ قالوا لقومهم انّا برءاء منکم و ممّا تعبدون من دون اللّه کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابدا حتّی تؤمنوا باللّه وحده»(3) - معلوم است که موضع ما نسبت به برخی از جهات سیاسیای که امروز در دنیا وجود دارند یا در منطقه وجود دارند، موضع روشنی است؛ اما این به هیچ وجه به معنای نفی کار دیپلماسىِ سنتىِ متعارف نیست؛ این را توجه داشته باشید. یعنی کار دیپلماسی به جای خودش باید انجام بگیرد، منتها جهتگیری، این جهتگیری است. کمااینکه دشمنان ما هم همین جور عمل میکنند. دشمنان ما هم در عمل دشمنیشان را میکنند، اما تعارفات دیپلماسی را هم انجام میدهند. البته ما هم به آن تعارف دیپلماسی گول نمیخوریم؛ میفهمیم پشتش چیست. بنابراین باید به معنا و عمق آرمان‌گرائی توجه شود. پس به طور خلاصه، آرمان‌گرائی یعنی پایبندی به ارزشها و اصول و آرمانها و تأثیرگذاری و تأثیرناپذیری از جهت مخالف و جبهه‌ی مخالف.

نکته‌ی دیگر: حضور فیزیکی و فکری در مسائل عمومی کشور از سوی مجموعه‌ی دانشجوئی حتماً لازم است. هم حضور فکری لازم است؛ با همین رسانه‌های دانشجوئی، با اجتماعات دانشجوئی، با اظهاراتی که اینجا و امثال اینجا ممکن است بکنید، با ارائه‌ی نظراتتان به دستگاه‌های ذیربط و وزارتهای مربوط - اگر اهل اقتصادید، به دستگاه‌های اقتصادی؛ اگر اهل مسائل فرهنگی هستید، به دستگاه‌های فرهنگی نامه بنویسید، پیشنهاد بدهید، نظر بدهید، اعلام موضع کنید - هم حضور فیزیکی لازم است؛ گاهی باید در یک اجتماعی شرکت کنید. من به هیچ وجه نفی نمیکنم و رد نمیکنم، بلکه تأیید میکنم برخی از اجتماعات دانشجوئی را که درباره‌ی مسائل گوناگون - فرض کنیم مسئله‌ی بحرین یا چیزهای دیگر - به وجود میآید. البته با تندروی در این اجتماعات مخالفم؛ با عمل نسنجیده‌ی در این اجتماعات مخالفم؛ با تصمیم‌گیریهای غلط که ممکن است از طرف یک چند نفر انجام بگیرد، بعد در آن بحبوحه‌ی احساسات، ناگهان مورد حمایت جمع هم واقع شود، بنده موافق نیستم.

حالا راهش چیست؟ چگونه میشود عمل کرد؟ من گمان میکنم اگر مجموعه‌های دانشجوئی، کانون یا کانونهای تصمیم و اقدام داشته باشند برای اینکه در مسائل گوناگون فکر کنند و تصمیم بگیرند، اقدامهای آنها سنجیده‌تر خواهد بود. مثلاً فرض کنید در فلان قضیه‌ای که چند تا مثالش را الان زدم، دانشجوها چه کار کنند، خوب است؟ این را بنشینند یک گروه نخبه‌ای، زبده‌ای، مسئولی فکر کنند، بعد به صورت متحدالمآل در بین مجموعه‌ی دانشجوئی واضح و مشخص بشود که اگر کسی تخطی و زیاده‌روی کرد از آنچه که قرار شده، مربوط به تصمیم دانشجوها و جریان دانشجوئی نیست.

خب، بنده اینجا یادداشت کردم که هیچ منافاتی وجود ندارد بین انجام دادن وظائفی که جوانی و آرمان‌گرائی به انسان دیکته میکند، و بین ملاحظه‌ی مصالح مدیریتی کشور، ملاحظه‌ی قانون، ملاحظه‌ی تدبیر و درایت مدیریتی در کشور. یعنی میتوان آرمان‌گرا بود، به احساسات جوانی هم پاسخ داد و بر طبق اقتضای جوانی و آرمان‌گرائی عمل کرد؛ در عین حال جوری هم بود که با مصلحت کشور و با مصالح مدیریتی کشور تعارض و اصطکاکی نداشته باشد. بنابراین به نظر من توقع از مجموعه‌ی دانشجوئی، جزو توقعات زیادی نیست؛ میتوان چنین توقعی را از دانشجوها داشت.

خب، در مسئله‌ی اخلاق، این نکته را هم عرض بکنم - این را بعداً میخواستم عرض کنم؛ چون میترسم وقت بگذرد، جلوتر عرض میکنم؛ زیرا جزو اساسیترین مسائل است - پرهیز از قول به غیر علم، از غیبت، از تهمت. من خواهش میکنم شما جوانهای عزیز به این مسئله اهتمام بورزید. همین طور که در زمینه‌های مختلف اهتمام به طهارت عملی دارید - به نماز اهتمام دارید، به روزه اهتمام دارید، به پرهیز از تعرضهای جنسی اهتمام دارید - به این مسئله هم اهتمام داشته باشید. اگر چنانچه ما چیزی را به کسی نسبت بدهیم که در او نیست، خب این میشود تهمت. اگر چنانچه چیزی را بگوئیم که به آن علم نداریم؛ مثلاً یک شایعه است - یک نفری یک حرفی را از قول یکی نقل میکند، ما هم همان را دوباره تکرار میکنیم - خب، این کمک کردن به شایعه است، این شایعه‌پردازی است؛ قول به غیر علم است. قول به غیر علم، خود قولش هم اشکال دارد، عمل کردن به آن امر غیر معلوم و بدون علم هم اشکال دارد؛ «و لا تقف ما لیس لک به علم».(4) «لا تقف»، یعنی چیزی را که علم به آن نداری، دنبال نکن، دنبال نرو. دنبال کردن، هم در زمینه‌ی عمل هست، هم در زمینه‌ی گفتار هست. وقتی شما یک چیزی را گفتید که به آن علم ندارید، این هم اختفاء امری است که انسان به آن علم ندارد. لذا دنبالش میفرماید: «انّ السّمع و البصر و الفؤاد کلّ اولئک کان عنه مسئولا».

رقابت بر سر پست و مقام. خب، در یک دوره‌ای دانشجوهای تشکلهای اسلامی و ارزشی منزوی بودند؛ مسئله‌ی پست و مقام و احیاناً چرب و شیرین و اینها مطرح نبود، اما حالا گوشه و کنار ممکن است مطرح باشد؛ لذا مراقب باشید. یکی از لغزشگاه‌های بزرگ ما انسانها و افراد بشر، همین رقابتهای بر سر پست و مقام و آبرو و اینهاست، که آدمهای گردن‌کلفت را گاهی به زمین میکوبد. البته من عقیده‌ام این است که شما جوانها همچنان که در نیروی جسمانی بر ما پیرمردها فائق هستید، در نیروی اراده و توانائىِ تسلط بر نفس هم بهتر از مائید. جوان اگر چنانچه همت کند، انگیزه داشته باشد و بخواهد عمل کند، در زمینه‌های معنوی و روحی و مبارزه‌ی با نفس هم از آدمهای مسن و پابه‌سن‌گذاشته و پیرمردی از قبیل ماها قویتر است و توانائیاش بیشتر است. پس میتوانید.

خب، من حالا یک جمله راجع به مسئله‌ی جنگ نرم بگویم. من اینجا مقداری مطلب یادداشت کردم، منتها میبینم نزدیک اذان است؛ نمیخواهم وقت بگذرد. ما عرض کردیم افسران جوانِ جنگ نرم. اعتقاد من این است - این هیچ تعارف نیست - که در این میدان، شماها افسرید؛ سرباز صفر نیستید. شما جوانید، میدان مبارزه‌ی شما هم میدان جنگ نرم است. امروز خوشبختانه جنگ نظامی نداریم؛ اگر یک وقتی جنگ نظامی هم پیش بیاید، باز پیشقراولهایش جوانهایند. امروز جنگ نرم مطرح است؛ نه امروز، سی سال است مطرح است. در جنگ نرم، آن چیزی که باید مورد توجه باشد، این است: در جنگ نرم و جنگ روانی - که جنگ روانی یکی از بخشهای جنگ نرم است - هدف دشمن این است که محاسبات طرف مقابل را عوض کند. جنگ نرم مثل جنگ نظامی نیست. در جنگ نظامی هدف دشمن این است که مثلاً بیاید پایگاه طرف مقابل یا کشورِ مورد حمله را نابود کند و از بین ببرد، یا سرزمین را تصرف کند. در جنگ اقتصادی هدف این است که زیرساختهای اقتصادی را از بین ببرد. در جنگ نرم، هدف این چیزها نیست؛ این چیزها گاهی وسیله است برای آن هدف جنگ نرم. در جنگ نرم، هدف آن چیزی است که در دل شماست، در ذهن شماست، در مغز شماست؛ یعنی اراده‌ی شما. دشمن میخواهد اراده‌ی شما را عوض کند.

البته اینها حرفهای پنهان نیست. اوائل این حرفها را نمیگفتند، اما حالا مدتهائی است که دشمنان ما این حرفها را میگویند و به زبان میآورند. میگویند میخواهیم ملت ایران - حالا آنها میگویند مسئولین، اما در واقع ملت ایران مورد نظرشان است - محاسباتش عوض شود. ما با یک محاسبه‌ای، یک راهی را انتخاب کردیم. انقلاب اسلامی آمد تحولات عمده‌ای را در این کشور به وجود آورد؛ سلطنت را تبدیل کرد به حکومت مردم، مردم‌سالاری؛ وابستگی را تبدیل کرد به استقلال؛ عقب‌ماندگی تاریخىِ مزمن را تبدیل کرد به پیشرفت - که دارید میبینید - تحقیرشدگی را تبدیل کرد به اعتماد به نفس و احساس عزت؛ اینها کارهای انقلاب بوده. خب، دشمن ما، یعنی آن دستگاه مقتدرِ مادی که تا قبل از انقلاب بر اقتصاد این کشور و سیاست این کشور و فرهنگ این کشور و منابع این کشور و تصمیمهای مسئولان این کشور مسلط بوده، از این وضع ناراحت است؛ میخواهد این را عوض کند؛ چه کار کند؟ برای او تنها راه، منحصر در این است که ملت ایران و مسئولین ایران در نهایت به یک محاسبه‌ای برسند که احساس کنند ادامه‌ی این راه به صرفشان نیست. دشمن میخواهد این محاسبه را بر ذهن شما تحمیل کند؛ میخواهد من و شما به این نتیجه برسیم که صلاح نیست در مقابل آمریکا، در مقابل استکبار، در مقابل دستگاه‌های سیاسىِ تابع کارتلهای گوناگون اقتصادی، خیلی هم بایستیم و خیلی هم مقاومت کنیم؛ از بعضی از حرفها باید دست بکشیم؛ کمااینکه گفتند دیگر. در یک برهه‌ای کسانی گفتند آقا ول کنید قضیه‌ی اسرائیل را، ول کنید قضیه‌ی فلسطین را، ول کنید قضیه‌ی عدالت در سطح جهانی و حمایت از ملتهای عدالت‌خواه را، رها کنید این حرفها را؛ چه کار دارید؟ به خودتان بچسبید. این همان تغییر محاسبات است. دشمن این را میخواهد. در مقابل این، افسر جنگ نرم باید مقاومت کند. چگونه مقاومت کند؟

اولاً معرفتهاتان را بالا ببرید. عزیزان من! سقف معرفت خودتان را، سایتهای سیاسی و اوراق روزنامه‌ها و پرسه زدن در سایتهای گوناگون قرار ندهید؛ سقف معرفت شما اینها نیست. البته من امروز از این حرفهائی که زدند، حقیقتاً لذت بردم؛ حرفهای خوب، حرفهای پخته، تعبیراتِ جاافتاده، جمله‌بندیهای درست؛ این خوشحال‌کننده است. من میخواهم بگویم هرچه میتوانید، اولاً در این بخش کار کنید. سطح معرفت را بالا ببرید. با قرآن، با نوشتجات مرحوم شهید مطهری، با نوشتجات فضلای بزرگی که خوشبختانه امروز در حوزه‌های علمیه حضور دارند، آشنا شوید. امروز فضلای جوانی در حوزه‌های علمیه هستند که میتوانند در این قسمت به مجموعه‌ی جوانهای دانشگاهی یاری بدهند؛ کمااینکه کارهای خوبی هم دارد انجام میگیرد. سطح معرفت دینی بالا برود؛ این یکی از کارهاست که حتماً لازم است. به نظر من آن کاری که مهم است انجام بگیرد، مطالعات اسلامی است.

نظارت و توجه به اوضاع کشور. نگاه مستفسرانه و دنبالِ پیدا کردن واقعیت، همراه با انتقاد. قبلاً هم عرض کردم که انتقاد هیچ اشکالی ندارد. نگاه منتقدانه هیچ اشکالی ندارد، منتها انتقاد درست؛ بیانصافی نشود. آدم گاهی میبیند در بعضی از انتقادها، بیانصافی میشود. حالا شما یک خرده تندید و جوان هم هستید و آدم خیلی هم توقع ندارد؛ اما آنهائی که ریش و سبیلشان سفید هم شده، گاهی اوقات انسان میبیند که بیانصافی میکنند؛ در بیان کردن و گفتن و حرف زدن نسبت به این و آن، بیملاحظگی میکنند. مراقبت کنید بیانصافی نشود. بنابراین نقد مستمر، نظارت مستمر و متعادل بر اوضاع کشور، بر مدیریتها، جزو کارهای بسیار لازم است؛ البته باید با عقلانیت و با مدارا همراه باشد، بدون افراط، بدون پرخاشگری؛ اما نگاه نقادانه. به نظر من این هم کار لازم دیگری است.

ارتباط با تشکلهای دانشجوئی جهان اسلام هم کار لازمی است که یکی از دوستان در اینجا مطرح کردند؛ بنده هم تأیید میکنم. امروز در دنیای اسلام، در ذیل بیداری اسلامی، مجموعه‌های دانشجوئی - حالا چه جور تشکلیاند، شاید همه‌شان یکسان هم نباشد - مجموعه‌های فعالی هستند، قبلاً هم فعال بودند؛ بعضیهاشان در این حرکتها نقش‌آفرینی اساسی کردند. به نظر من با اینها ارتباط داشته باشید. دستگاه‌های گوناگون کشور در این زمینه باید به شما کمک کنند؛ البته ما هم سفارش خواهیم کرد.

یکی از دوستان گفتند که چهار پنج ماه گذشته، اما شورای عالی سایبری کاری انجام نداده. من عرض میکنم این قضیه، قضیه‌ی چهار پنج ماهه نیست؛ این قضیه، قضیه‌ی چند ساله است. این کاری که ما شروع کردیم، توقع خود بنده این است که بعد از چهار پنج سال ان‌شاءاللّه نتائجش را ببینیم. اینکه شما حالا توقع داشته باشید که بعد از پنج شش ماه آدم ببیند که مسائل سایبری کشور اصلاح شده و شبکه‌ی اینترنت ملی به وجود آمده و فلان؛ نه، به این زودیها اینها جواب‌بده نیست؛ بالاخره از همین امکانات موجود باید استفاده کرد.

عزیزان من! اساسیترین قضیه هم امید است. من به شما عرض بکنم؛ از جمله‌ی سخت‌ترین کارهائی که علیه من و شما دارد انجام میگیرد، این است که امید را در ماها بمیرانند. سعی کنید امید را زنده نگه دارید. هرچه میتوانید، شعله‌ی امید را در دل خودتان و در دل مخاطبانتان زنده نگه دارید. با امید است که میشود پیش رفت. امید هم امید بیجا نیست؛ امیدی است که واقعیتها کاملاً ما را به درستی آن نوید میدهد.

پروردگارا! به محمد و آل محمد، هدایت خودت، تفضلات خودت، لطف خودت، کمک خودت را بر این جمع، بر همه‌ی دانشجویان، بر همه‌ی ملت ایران فراوان ببار. پروردگارا! آنچه گفتیم، آنچه شنیدیم، برای خودت و در راه خودت قرار بده؛ به آنها برکت عنایت کن. زندگی ما را، زندگی مورد پسند ولیعصر (ارواحنا فداه) قرار بده.

والسّلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته‌

 

 

 

زراع محله من...
ما را در سایت زراع محله من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سید قاسم seyed118 بازدید : 54 تاريخ : چهارشنبه 23 مهر 1393 ساعت: 15:19

یکی از تعلیمات دین اسلام محبت انسان‌ها نسبت به یکدیگر است و فداکاری می‌تواند از عوامل رشد محبت و دوستی باشد.

به گزارش خبرنگار دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، رشد و نشر محبت در جامعه باعث می‌شود که انسان‌ها به یکدیگر نزدیک‌تر شوند و دوستی‌های آنها صادقانه باشد.

امام علی (ع) در احادیثی درباره افزایش محبت می‌فرمایند:

*هر کس خوش اخلاق باشد دوستان بسیاری پیدا می‌کند.

*هر کس به مردم نیکی کند، همیشه او را دوست خواهند داشت.

* مهربانی انسان مومن و بذل و بخشش او، دشمنان را نیز وادار به دوستی می‌کند.

*هر کس به مردم خوش گمان باشد( و حسن ظن داشته باشد)، مردم او را دوست می‌دارند.

*هر کس در کارها ( با مردمان) برخوردی ملایم داشته باشد، همواره از کسان و اطرافیان خود محبت خواهد دید.

* آفت دوستی حسدورزی نسبت به دوستان است.

*هر کس عیب‌های پوشیده مردم را جستجو کند، خداوند سبحان او را از محبت اشخاص محروم می‌سازد.

زراع محله من...
ما را در سایت زراع محله من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سید قاسم seyed118 بازدید : 107 تاريخ : چهارشنبه 23 مهر 1393 ساعت: 15:19

 

همزمان با فرا رسیدن عید غدیر خم، عید ولایت و امامت منطقه زینبیه در دمشق غرق نور و سرور و شادی شد و حرم مطهر حضرت زینب(سلام الله علیها) در سالروز عید غدیر روزی که دین در آن به اکمال رسید میزبان انبوه عاشقان مسرور امامت و ولایت بود.

 

زراع محله من...
ما را در سایت زراع محله من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سید قاسم seyed118 بازدید : 76 تاريخ : چهارشنبه 23 مهر 1393 ساعت: 15:19

میلیونها زائر از داخل و خارج عراق دیشب (یکشنبه) و امروز 18 ذی الجحه برابر با عید بزرگ شیعیان "غدیر" خود را به نجف رساندند تا در این مناسبت فرخنده امیرالمومنین (علیه السلام) را زیارت کنند.
 
 
 
به گزارش «شیعه نیوز»، 4 میلیون زائر از داخل و خارج عراق دیشب (یکشنبه) و امروز 18 ذی الجحه برابر با عید بزرگ شیعیان "غدیر" خود را به نجف رساندند تا در این مناسبت فرخنده امیرالمومنین (علیه السلام) را زیارت کنند.

صحن شریف علوی مملو از جمعیتی بود که در فضایی روحانی مشغول راز و نیاز با خدای خود و زمزمه با مولایشان امیرالمومنین (علیه السلام) بودند.

این صحن شریف به همراه ضریح مطهر با انواع گلها تزئین شده بود و علاوه بر این احادیت شریف نبوی نیز در بروشورهایی تزیین شده به زوار هدیه داده می‌شد.
 
 
 
زراع محله من...
ما را در سایت زراع محله من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سید قاسم seyed118 بازدید : 62 تاريخ : چهارشنبه 23 مهر 1393 ساعت: 15:19

 

 

دوستان ! یکی از شگفتیهای بسیار عجیب ساختمان بدن ما انسانها ، مقدار آبی است که در بدن مان موجود است . اگر فقط وزن بدن مورد نظر باشد ، ما انسانها بیشتر از آب ساخته شده ایم .۶۰ تا ۷۰ در صد وزن بدن ما را آب تشکیل می دهد. چیزی در حدود چهل و نه کیلو گرم آب در یک مرد با وزن متوسط . حتی استخوان بدن ما که کاملاً ماده ای سخت به نظر می رسد بالغ بر ۲۰ درصد آن را آب تشکیل می دهد ، در حالی که ۹۵ درصد پلاسمای خون ما را آب تشکیل می دهد.   

این دریای درونی با مزه ای شور ، محیط آبی دررون بدن ما میباشد. آب این دریا در رگهای خونی و همه مجاری باریک بدن در جریان است . هر سلولی را این آب سیراب می کند و هیچ عضوی از بدن نمی تواند بدون این آب زنده بماند . به عبارت دیگر آب موجود در بدن مانع از این می گردد که ما در آتش درونی خود بسوزیم . عزیزان ! آیا براستی علت وجود این همه آب در بدن انسان چیست ؟ و چرا حکمت خدای حکیم بر این امر تعلق گرفته است ؟ پژوهشگران ، خنک نگهداشتن بدن را یکی از علتهای وجود این همه اب در بدن می دانند . آیا تا کنون به آبی که درون موتر در جریان است اندیشیده اید؟ می دانید که یکی از وظایف این آب خنک نگهداشتن ماشین موتر می باشد. آب موجود در بدن انسان نیز همین وظیفه را بعهده دارد . فعالیت های شیمیائی که در همه اعضای بدن ما انجام می گیرد ، به اضافه حرارتی که در اثر فعالیت های ماهیچه ها ایجاد می گردد ، حرارتی را تولید می کنند که توانائی سوزاندن ما را دارد . ولیکن به وسیله ی آبی که در اطراف بافتها وجود دارد و توسط آنها به درون مکیده می شوند ، به محض اینکه حرارت اضافی تولید شود از بین برده خواهد شد . یاران ! یکی دیگر از وظایف آب موجود در بافتهای بدن انسان جلوگیری از وارد شدن ضربه های شدید به اندام هاست . دریای درونی ما یک عامل ضربه گیر است . به عنوان مثال ، مایعی که اطراف مغز ما را فرا گرفته است موجب می گردد که مغز از صدمه های سخت وارده محفوظ بماند . همین طور ، استخوانها ، محل اتصال آنها و اعضاء بدن و اعصاب در تشکی از مایع قرار دارند تا ما بتوانیم در محیطی که دائم با اجسام برخورد می کنیم تاب مقاومت داشته صدمه ای بر ما وارد نگردد. آیا می دانید اگر خداوند خالق این آب را در بدن ما قرار نمی داد در آن صورت چه می شد؟ بدون آب در بدن ، کوبیدن پا بر روی زمین و زدن چکش بر چیزی آن قدر دردناک می بود که غیر قابل تحمل می شد . همچنین ، دریای آب درون بدن ما ، یکی از بهترین حلالها است و همراه خود محلولهای شیمیائی پر ارزش بسیاری را توأم با موادی که بحالت شناور هستند به نقاط مختلف بدن می رساند . مثلاً توانائی آن در نگهداری سدیم و پتاسیم به صورت محلول یک ضرورت است که عمل انتقال تکانه های الکتریکی را انجام می دهد و موجبات فعالیت ماهیچه ها و اعصاب را فراهم می سازد . دوستان ! آب مورد نیاز بدن ، مانند غذا ، باید دائم تأمین گردد. به طور معمول ما روزانه حدود یک و یک چهارم لیتر آب مینوشیم خواه این آب بصورت خالص باشد یا به وسیله نوشابه های دیگر . ما به همین اندازه هم از طریق غذا هرچند که بدون آب به نظر برسد آب را بدست می آوریم . کل مقدار آبی که بدن از طریق ادرار دفع می کند بالغ بر یک و یک چهارم لیتر می باشد و همین مقدار هم به صورت تبخیر از دست داده می شود که این تبخیر نقش خنک کنندگی بدن را ایفا می کند و از راه ریه ها و پوست بدن انجام می پذیرد. عمل آب در بدن بیشتر از اینها پیچیده و مهم است . آب در بدن به طور دائم چون پولی که در بانک رد و بدل می شود ، بین اعضاء مختلف و سیستم رد و بدل می شود. مثلاً در عرض یک روز بالغ بر یکصد و سی و هفت لیتر مایعات از خون تصفیه می گردد و دوباره توسط کلیه ها بخون عودت داده می شود . عزیزان ! چیزی بین هفت و نیم لیتر آب در داخل بدن تولید می گردد. در بین منابع مختلف غدد بذاقی در طی یک شبانه روز مقدار یک و یک چهارم لیتر آب برای مرطوب نگهداشتن دهان ترشح می شود و این بذاق ترشح شده علاوه بر مرطوب نگهداشتن دهان عمل گوارش را نیز منظم می کند . معده نیز بالغ بر یک و یک چهارم لیتر شیره معدی ترشح نموده و پانکراس و کبد و روده ها بالغ بر سه لیتر و نیم مایعات ترشح می کنند . براستی چگونه احساس میکنیم که نیاز به آب داریم ؟ و چگونه درک میکنیم که به چه اندازه آب نیاز داریم ؟ معمولاً تصور می کنیم موقعی که گلوی ما خشک می شود به ما احساس تشنگی دست می دهد . ولی حقیقت این است که اعلام تشنگی از خون سرچشمه می گیرد . مثلاً زمانی که ما در هوای گرم به ورزش پرداخته باشیم و مقدار زیادی عرق کرده باشیم ، آب از دست رفته موجب خواهد شد که غلظت خون زیاد شود . هنگامی که غلظت خون در مقابل گرما بیش از حد گردد ، یک ماده شیمیائی از راه خون به مغز رانده می شود و از آن مرکز پیامی به دهان و گلو می فرستد ، در آنجا مکانیزم اعصاب ، ما را از تشنگی آگاه میسازد . وقتیکه ما آب می نوشیم تشنگی رفع می گردد یعنی تعادل آب برقرار شده است . یاران ! وقتی ما غذای پر نمک می خوریم احساس تشنگی می نمائیم . اما ، این بدان علت نیست که آب بدن ما کاهش پیدا کرده است بلکه علت آن این است که ما نمک اضافی خورده ایم ، چون بدن نه فقظ تعادل آب خود را حفظ می کند ، بلکه همیشه نسبت نمک موجود در آب خود را به نه دهم درصد محفوظ نگه میدارد . لذا از آنجائی که نمک آب بدن در مقدار معینی نگهداری می شود، پس اگر ما نمک زیاد بخوریم باید آب بیشتری نیز بنوشیم که آن نسبت معین محفوظ بماند . همچنین زمانی که به واسطه عرق کردن آب از دست می دهیم ، این عرق مزه شور دارد بنابراین برای جبران آن باید آب و نمک بنوشیم . ذخیره آب بدن انسان خیلی کمتر از ذخیره غذائی می باشد . فردی که در یک اتاق سرد استراحت نماید حد اکثر میتواند دوازده روز بدون آب زنده بماند ، ولی اگر به او آب داده شود میتواند مدت دو ماه زنده بماند بدون اینکه غذا بخورد. ما به خون چون یک مایع حیاتی فکر می کنیم . ولی آب با جریان خود و فراهم آوردن تسهیلات برای حرکت ، گرما و خنک کردن ، حل نمودن مواد حیاتی و حمل کردن ملکولهائی که ما را تغذیه می کنند مایع حیات بخش حقیقی بدن میباشد . 

زراع محله من...
ما را در سایت زراع محله من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سید قاسم seyed118 بازدید : 60 تاريخ : چهارشنبه 23 مهر 1393 ساعت: 15:19

جناب فیض رضوان الله در تفسیر سوره هود " بقیة الله خیرٌ لّکم ان کنتم مومنین ..." می فرماید: «در کافی از قول امام محمد باقر نقل شده است: حضرت شعیب بالای کوه رفت و مشرف به اهل مدین شد در همین حال فردی دروازه مدین را بست و مانع از خروج مردم به سمت حضرت شعیب و بازار شد، سپس شعیب با صدای بلند فرمود: ای اهل مدینه ظالم من بقیة الله هستم و این آیه را فرمودند: انا بقیة الله خیرلکم ... و ما انا علیکم حفیظ . و در بین آنها پیر بزرگی بود که به اهل مدین گفت : ای قوم این دعوت شعیب پیامبر است و قسم به خدا اگر خارج نشوید از این شهر به سوی بازار عذاب از بالای سر شما و پایین شما به شما نازل خواهد شد و در اکمال آن از حضرت باقر آمده است که اولین کلامی که حضرت قائم (عج) هنگام خروج به آن نطق می فرماید همین آیه است سپس او میفرماید : انا بقیة الله و حجته و خلیفته و علیکم ، سپس مسلمانی به ایشان سلام نمیکند مگر اینکه بگوید : السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه "

 

حضرت علامه شعراني( ره) در باره عصمت مي فرمايد:

 در عصمت پيامبران اختلاف كرده اند و بعضي گفته اند گناه بر پيامبران جايز نيست و … و اماميه گفته اند: از هر گناه كبيره و صغيره معصومند. چون اگر احتمال كذب در آنها داده شود‏ اطمينان بقول آنان نمي ماند و از ساير معاصي نيز معصومند زيرا كه امّت را مأمور كردند به پيروي آنها در اقوال و افعال و اگر فعل آنها معصيت باشد پيروي از آنها جايز نيست يا گوئيم هم متابعت آنها واجب است، چون پيامبرند؛ هم مخالفت آنها واجب است چون گنهكارند.

ديگر آنكه اگر پيامبر گناه كند بايد او را نهي كرد و عمل او را منكر شمرد با آنكه رد پيامبر و آزار و جائز نيست. چرا كه: « گناهكار فاسق است و قول فاسق را به صريح قرآن نبايد پذيرفت »
علماي ما نام صغيره و كبيره در دليل نياورده اند و ميان آن فرق نگذاشته اند‏ چون مقصود نافرماني خداست كه وثق و اعتماد از اعمال پيامبر بر مي خيزد و متابعت او حرام مي شود و … .اما آن اعمال انبياء كه «ترك اولي » گويند متابعت آن براي ما جايز است.

اما فخر رازي از حشويه ( گروهي ساده لوح و خشكند‏ اندكي احمق گونه و اختصاص به مذاهب مختلفه اهل سنت نيز ندارند‏‏‏، بلكه در همه گروهها يافت مي شوند و مبناي آنها بر قول هرگونه روايت است بدون ادلٌه و قرائن كذب، و ظواهر الفاظ را دليل مي گيرند بدون تفحص از ادله ديگر و قيد و تخصيص ) نقل كرده كه گفتند: « پيامبر قبل از نبوّت كافر بوده است و فخر گويد: اين قوم بر خلاف همه مسلمانان گفتند: آيه قرآن ( و وجدك ضالا فهدي و ما كنت تري ما الكتاب و لا الايمان ) دلالت بر كفر دارد نعوذ بالله. بلكه منظور اين است كه ممكن بذات خود هيچ ندارد مگر به او بدهند و عدم ذاتي مقدم است بر وجود غيري مانند : ( انا انشأناهنٌ انشاء فجعلنهن ابكارا) كه باكره بودن تاخر در خلقت ندارد.

فلهذا…عترت رسول الله (س) كه فاطمه(س) هم از آنان مي باشند، معصومند، همانطور كه در حديث شريف كساء كه مورد تائيد علماي عامه و خاصه مي باشد آمده است كه خداوند تعالي مي فرمايد اين همه مخلوقات را خلق نكردم، مگر به خاطر ايشان ( پنج تن ال عبا(س) )

 و باز در آيه مباركه تطهير (كه جاي پاسخ گوئي به بعضي اشكالات كه وارد آورده اند در اينجا نمي باشد) خداوند به وضوح اذعان مي دارند كه اين خانواده را از هرگونه رجس و آلودگي را دور گردانيده و آنان را پاك پاك، خلق نموده است. در زيارت نامه حضرت فاطمه(س) آمده است : السلام عليك يا ممتحنه امتحنك الله الذي قبل ان يخلقك… اعني خداوند قبل از خلقت نور شما، شما را امتحان نمود و از اين امتحان سر بلند بيرون آمديد.

در پاياين اين مطلب حديثي از حضرت امير (ع) نقل مي نمايم:

چگونه حيران و سرگردانيد و حال اينكه عترت پيغمبر شما كه ازمه حق و اعلام دين و السنه صدق اند،و ميان شمايند؟!! پس ايشان را به نيكو ترين منازل قرآن فرود آوريد و مانند شتران تشنه كه به آبشخور وارد مي شوند‏، به ايشان وارد شويد و از جناب رسول الله(ص) حديثي بر اساس آيه شريفه مباهله و آيات ديگر داريم كه دال بر عصمت حضرت عليا مخدره بي بي جان خانم فاطمه زهرا(س) است كه مجال در اين مختصر نمي باشد.

حال مي خواهیم به اين نكته بپردازیم كه آيا با توجه به اين مطلب آيا مي توانيم در اذان و اقامه به عصمت و حجت خدا بر اهل بيت(س) بودن اين بانوي دو عالم شهادت ياد كنيم يا خير. در اين بحث جديد ممكن است برخي دو اشكال وارد آورند. كه به يك اشكال در اين دهه و ديگري را در دهه بعد انشاءالله مورد بررسي قرار خواهيم داد.

اشكال اول : 

بيان شهادت به عصمت حضرت زهرا (س) در اذان و اقامه بدعت در دين است. چرا كه هنگام تنزل اذان توسط جبرئيل (عليه الرحمه) از سوي خداوند تبارك و تعالي بر پيامبر اكرم (س) اين ذكر مطرح نبوده‏ وانگهي اگر بنا باشد ما به جناب صديقه طاهره (س) شهادت ياد كنيم، بايد بعد از شهادت به حجت بودن امير المونين (ع) به تمام يازده تن امام ديگر هم شهادت دهيم.

در جواب به قسمت اول سوال، بنده به طور خلاصه در اين بحث به سخن علامه حسن زاده آن عالم و عارف بزرگوار و صاحب كرامات در نكته 903 كتاب هزار و يك نكته ايشان اشاره مي كنم.
همانطور كه مي دانيم شهادت به ولايت حضرت علي (ع) در اصل اذان و اقامه نازل شده به پيامبر اكرم (ص) نبوده ولي ما شيعيان به قصد تبرّك و رجاء در اذان اقرار مي كنيم. علماي عامه طي نامه اي به استاد علامه حاج ميرزا ابوالحسن شعراني (ره) نسبت به اين امر (شهادت به ولايت حضرت علي (ع) در بين اذان و اقامه ) استفتاء نموده اند و ايشان طي نامه اي جواب آنان را اين طور بيان نموده اند:

« اگر اقرار به ولايت علي (ع) مي نمائيم و شهادتش را در اذان مي گوئيم، از دو جهت خارج نيست: يكي آنكه به عنوان جزئي از فصول اذان نباشد و ديگر آنكه واجب در اذان نباشد. ما اين شهادت را به نيت جزئي از اذان نمي گوئيم كه باعث بدعت شود‏ بلكه اين شهادت را به عنوان جزئي از ايمان در اذان مي گوئيم‏. آن هم نه اينكه واجب است بلكه از اين بابت كه تبرّكا جايز است در اذان مي آوريم. اهل تشيع با استناد به روايات فراواني كه مورد اتفاق شيعه و اهل سنت است و اين روايات را نيز در يكي از صحاح سته از ام سلمه از جناب حضرت رسول اكرم (ص) نقل كرده اند، شهادت و اقرار به ولايت اميرالمؤمنين (ع) را جزئي از ايمان مي دانيم.
فلذا ما آقايان اهل سنت را كه در اذان و غيره به جناب پيامبر شهادت مي دهند اما شهادت به ولايت علي (ع) را قبول ندارند به عنوان مسلمان مي شناسيم ولي به عنوان مؤمن نمي شناسيم. چون به جزئي از ايمان كه ولايت اميرالمؤمنين مي باشد اقرار ننموده اند و مصداق (نؤمن ببعض و نكفر ببعض) مي باشند.

توضيح اينكه در روايتي از رسول اكرم آمده است: « منافق هرگز علي (ع) را دوست ندارد و هر كس علي (ع) را دوست داشته باشد مؤمن است »‌از اين توضيح چنان برداشت مي شود ( ولايت علي (ع) جزئي از ايمان است). بنابراين شهادت به ولايت مولا علي (ع) را به عنوان جائز در اذان مطرح مي كنيم، نه واجب كه بدعت محسوب شود. »

 به نظر حقير اين گفتار بحث بدعت در دين با اين ذكر زيبا و پر مسمي را در اذان و اقامه رد مي گردد.
در جواب به قسمت دوم سوال ،راجع به شهادت نسبت به يازده تن امامان بزرگوار نيز بايد به عرض برسانم كه همانطور كه شاهد مي باشيد الحمدلله والمنه در اذان ما ذكر « اشهد ان علي و اولاده المعصومين حجج الله » مرسوم مي باشد كه اين هم شهادت به حضرت اميرالمؤمنين و هم يازده فرزند عزيز ايشان در مقام امامت و ولايت مي باشد.

و اما اشكال دوم :

 در اذان بايد موالات رعايت شود و ليكن اگر شما اقرار به شهادت به امير المومنين (ع) و شهادت به عصمت حضرت فاطمه زهرا(س) در اذان بنمائيد آيا موالات را به هم نمي زنيد؟

در جواب اين سوال عرض مي نمائيم: چون اين ذكري كه مي گوئيم، يك قول حق و كلمه اي حق و مشروع است، موجب ابطال نمي باشد. چرا كه حتي تمام فقهاي چهار گانه اهل سنت هم، تكلّم به كلامي را كه زياد نباشد و مخل به موالات كلمه نباشد، در بين فصول اذان جايز مي دانند. مگر احمد بن حنبل كه تكلم به كلام غير مشروع مثل كذب و دروغ و غيبت را در اذان جايز نمي داند و اين موارد را مو جب ابطال مي داند. اما ساير فقهاي اهل سنت، همگي مي گويند: در بين فصول اذان اگر كلمه حق و قول مشروعي گفته شود، مخل به موالات نيست. پس اگر بين شهادت و اقرار به رسالت حضرت رسول اكرم (ص) و « حي علي الصلوه » بخواهيم در يك جمله شهادت و اقرار به ولايت اميرالمؤمنين (ع) و اولاد پاك ايشان بنمائيم موجب ابطال موالات اذان و اقامه نمي شود و همينطور است صلوات بر پيامبر و آل طاهرينش بعد از شهادت به ايشان.
آنچه كه در مورد شهادت به حضرت وصي، امير المؤمنين، علي (ع) در فصول اذان و اقامه عرضه شد، درباره شهادت به عصمت حضرت صديقه طاهره(س) نيز صدق كرده و مورد تائيد مي باشد. يعني اگر كسي بگويد: شهادت به بي بي فاطمه زهرا(س) بدعت در دين است و مورد ابطال موالات در اذان مي گردد، مي گوئيم : ما شهادت به عصمت فاطمه زهرا(س) را به عنوان جزئي از اذان نمي گوئيم تا بدعت شود و نيز وجوب شرعي هم نمي گوئيم. بلكه به عنوان جواز در اذان و به عنوان تبرك و حرصاً براي اظهار محبتمان به محضر شريف حضرت بي بي دو عالم مي گوئيم. موالات اذان هم با اين دو جمله به هم نمي خورد، چرا كه كلام، كلام حق است و قول، قول مشروع. و علماي اماميه و علما و فقهاي عامه تصريح كرده اند به اين که قول مشروع بين فصول اذان اشكال ندارد. و ما هم از اين باب كه بخواهيم خودمان را در ايمان به اهل بيت (س) معرفي كنيم و حقيقت واقع را به اعلي صوت در مجامع عمومي (كه به حق هم هست) عرضه بداريم، در اذان و اقامه مان به شهادت به عصمت حضرتش متبرك و مترنم مي نمائيم و خود به شخصه با كمال افتخار اذعان مي دارم كه هميشه اين ذكر با مسمي و با ارزش و متبرك را در اذان و اقامه ام گفته ام و آُثار معنوي و ظاهري آن را در نماز و زندگي ام به وضوح مشاهده كرده ام. 
امام صادق عليه اسلام می فرمايند : «نحن حجه الله علي خلقه و جدتنا حجته علينا »‌ .... « ما حجت خداوند بر مخلوقات هستيم و جده ما ( حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ) حجت او بر ما »‌ 
پس بنابراين هيچ اشكالي ندارد كه در فصول اذان و اقامه نماز به عصمت آن بانوي عالمين و سيده و سرور عالم امكان به اين عبارت « اشهد ان فاطمه الزهراء بنت رسول الله عصمة الله الكبري و حجت الله علي الحجج » ‌و يا مشابه آن شهادت دهي . 

اميدوارم اين مختصر عرايضي كه نسبت به بيان شهادت به حضرت صديقه طاهره(س) بي بي جانمان در فصول اذان و اقامه تقديم نمودم شبهه بدعت و احيانا انحرافات فكري و اعتقادي را دفع نموده باشد. و از خداوند متعال توفيق بيش از اين را خواستارم.

با استفاده از بيانات علامه حسن زاده آملى


زراع محله من...
ما را در سایت زراع محله من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سید قاسم seyed118 بازدید : 78 تاريخ : چهارشنبه 23 مهر 1393 ساعت: 15:19

یکی از مسائل چالش برانگیز بعد از رسول گرامی اسلامی که سبب جدایی بین خطوط مسلمین شد، خلافت و جانشینی آن حضرت است. غیر از بحث الهی بودن منسب امامت و خلافت، سایر ادله هم به راحتی و آشکاری بر این امر دلالت دارند که یکی از این ادله دلیل عقلی است. با توجه به حساس بودن فرق مختلف ...
 
 
به گزارش «شیعه نیوز»،  عبدالحجت حق جو در وبلاگ "پیروان موعود" نوشت:
 یکی از مسائل چالش برانگیز بعد از رسول گرامی اسلامی که سبب جدایی بین خطوط مسلمین شد، خلافت و جانشینی آن حضرت است. غیر از بحث الهی بودن منسب امامت و خلافت، سایر ادله هم به راحتی و آشکاری بر این امر دلالت دارند که یکی از این ادله دلیل عقلی است. با توجه به حساس بودن فرق مختلف اسلامی نسبت به مساله، اهمیت مطرح کردن دلیل عقلی به آشکاری روشن خواهد شد. ضمن اینکه بحث عقلی مقوله خشک و بدون انعطاف است ولی در این بحث بدون هیچ تعصبی شخص را با عقل خویش تنها می گذاریم که این امر سبب میشود وی بدون در نظر گرفتن غرض ورزی های قومی و فرقه ای به حقیقت امر پی برده و با تکیه بر عقل خود آن را بپذیرد. 
 
مطلب اول: 
 
طبق نظر تمامی فرقه های اسلامی، پیامبر گرامی اسلام آخرین پیامبر و دین وی ختم رسالت بوده است. علاوه بر اینکه این دین وظیفه ای جهان شمول بر عهده داشته است یعنی این دین مختص به فرقه، گروه، فرد یا قومیت خاصی نبوده و تمامی افراد بشر را مورد خطاب خویش قرار می دهد. از این مطالب می توان به بحث اهمیت ادامه پیدا کردن راه پیامبر اسلام در مسیر حقیقی و واقعی خود پی برد. در ضمن این امر را هم باید در نظر داشت که پیامبر اعظم همانند سایر نوع بشر بوده[1] و بالاخره انتهایی برای عمر شریفشان وجود داشته است پس وجود خلیفه ای بعد از ایشان امری قهری و اجتناب ناپذیر است چرا که اگر قرار باشد فردی پایه گذار یک مکتب باشد که آن مکتب عنوان خاتمیت را هم به دوش می کشد، پس نمی شود که بعد از وی کسی نیاید و آن راه را ادامه ندهد و به قولی کار شروع شدن ابتر بماند. 
 
مطلب دوم: 
 
در یک نگاه کلی به مساله جانشینی می توان سه تصور کرد: الف- پیامبر گرامی اسلام طرحی برای بعد از خودشان نداشته و این امر بخاطر دو دلیل می تواند باشد 1- احساس مسئولیت نداشته 2- احساس خطر نمی کرده ب- می توان گفت که ایشان طرحی داشته ولی به عهده شخص خاصی نبوده و مثلا به صحابه واگذار شده است ج- آخرین گزینه این است که ایشان طرحی داشته و آن را به عهده شخص خاصی نیز گذاشته است. 
 
جمع بندی که میتوان در پایان این مطلب انجام داد آن است که به صورت کلی برای امر جانشینی حضرت رسول سه صورت یا به تعبیری دیگر چهار صورت متصور است. 
 
مطلب سوم: 
 
در مورد گزینه اول که خود شامل دو گزینه بود باید گفت که این مطلب به آشکاری باطل است به چند دلیل. در مورد اینکه ایشان احساس مسئولیت نمی کردند باید گفت اولا معقول نیست هیچ صاحب مکتبی آن هم مکتبی جهانی به فکر پس از خود نباشد و امری را که شروع شده بدون ادامه رها کند چنانچه می بینیم سایر مکاتب و حرکت ها نیز چنین هستند فرد شروع کننده به صورت مستقیم یا غیر مستقیم نسبت به نصب جانشین برای خود اقدام می کند. ثانیا همانطور که در آیات قرآن کریم هم به آن اشاره شده است[2] چطور می شود پیامبر با آن همه دغدغه ای که نسبت به هدایت مردم داشتند، نسبت به این امر مهم غفلت کرده و احساس مسئولیت نداشته باشند. تبلور این امر تا آخرین لحظات عمر شریف ایشان با مهیا کردن جیش اسامه برای نبرد با رومیان است. 
 
در مورد اینکه ایشان احساس خطر نمی کردند نیز باید گفت خطرات متعدد و مهمی وجود داشته است. اولا اینکه نفس خلاء رهبری در جامعه اسلامی نو پا کاملا مشهود بوده است چرا که هر مکتب و هر حرکتی نو پا نیاز به یک رهبری فعال و پویا دارد تا بتواند به راه خود ادامه دهد و اگر این رهبر وجود نداشته باشد همانند برگ درختان در پاییز به این سو و آن سو خواهد رفت. ثانیا خطر بعدی مربوط به جامعه زمان پیامبر گرامی اسلام بود چون به تازگی مکه فتح شده بود و کار یهودیان نیز در شبه جزیر عربستان یکسره شده بود و عده تازه مسلمان، منافق، مسلمان زوری در هم آمیخته شده بودند که این امر سبب می شد با فقدان یک رهبر کاردان، افراد سودجو به دنبال مطامع خود رفته و کار را بر جامعه اسلامی دشوار کنند. ثالثا خطر جدی بعدی فقدان شخص پیامبر مکرم بود که ایشان استوانه و پایه حرکات مادی ومعنوی در بین مسلمین بودند و به تصریح همگان فاصله ای بسیار زیاد بین ایشان و سایر افراد حتی صحابه وجود داشت. اگر این امر بعد از ایشان به عهده فردی کاردان و متعهد سپرده نمی شد، امور مادی و معنوی بدون سرپرست باقی می ماند و افراد سردرگم می شدند. این امر وقتی پررنگتر می شد که پیامبر عظیم الشان اسلام خبرهایی غیبی در مورد فتح ایران و سایر بلاد به مسلمین داده بودند و فقدان ایشان سبب می شد که این امور بلاتکلیف باقی بماند. 
 
مطلب چهارم 
 
در مورد اینکه پیامبر گرامی اسلام هم نقشه ای برای آینده داشته ولی آنرا برای مثال به صحابه واگذار کرده یا اصلا فردی مشخص را برای این امر در نظر نداشته نیز باید گفت که اولا اگر قرار بود انتخاب خلیفه به دست مردم باشد، باید راهکاری توسط ایشان به مردم ارائه می شد که مثلا افراد شورا چه کسی باشد یا اینکه افراد انتخاب شده برای تصدی سمت خلافت چه خصوصیات باید داشته باشند. این در حالی است که در هیچ یک کلمات ایشان این قضیه وجود ندارد و هیچ معیاری برای مساله ای نظیر شورا توسط ایشان ذکر نشده است. ثانیا وجود چنین حکومتی در میان اعراب سابقه نداشته و در این رشد تمدنی افراد آگاهی چندانی نسبت به مسائل و جزئیات نداشتند پس صحیح نیست بگوییم که پیامبر مکرم اسلام امر را به عهده صحابه گذاشته اند. ثالثا اگر گفتیم ایشان برنامه ای داشته اند ولی فردی را مشخص نکرده اند هم به فرض ابتدایی ما باز می گردد که عقلا ثابت شد این امر از ایشان بعید است. 
 
مطلب پنجم 
 
آخرین احتمال این است که پیامبر گرامی اسلام برای خلافت نقشه ای داشته اند و برای تحقق آن زمینه چینی هم کرده باشند. با توجه به مطالبی که عرض شد این احتمال تثبیت خواهد شد و چه کسی بهتر از انسانی که از کودکی در دامان پیامبر بزرگ شده باشد. چه کسی بهتر از فردی که افضل صحابه از لحاظ علمی و عملی است چنانچه ابواب علم را از پیامبر مکرم اسلام فرا گرفت و در میدان عمل هم چون شیر غران بر دشمنان اسلام تاخت. چه کسی بهتر از اولین مسلمان و اولین مرد اقتدا کننده به رسول گرامی اسلام و چه کسی بهتر از زاده ی کعبه همان که در طول تاریخ تنها کعبه برای او شکافت و وی در کعبه متولد شد... 
 
مطلب آخر 
 
در اینجا جا دارد چند سوال به صورت اجمالی مطرح شود. در جواب کسی که بگوید امر خلافت بحثی بود که به مصلحتی توسط حضرت محمد مصطفی نقل نشده و این امر تعبدی است و نباید دنبال آن گشت و جزئیات نیز به خاطر وجود امری تبیین نیاز نداشته است باید گفت چنانچه مسلم است مریضی که منجر به فوت ایشان شد چند ماه طول کشید و هر روز حال ایشان بدتر می شد به طوریکه در روزهای آخر ایشان قادر به خواندن نماز جماعت نبودند. حالا طبق حرف شما درست است پیامبر طبق مصحلتی نیاز ندیدند امر خلافت را مطرح کنند آیا بر مردم واجب نبود که از ایشان سوال کنند که حالا که این مکتب به اینجا رسید بعد نوبت به چیزی می رسد و باید چه کرد؟ بعد از شما چه کسی سرپرستی ما را به عهده خواهد داشت؟ 
 
باز در جواب کسی که بگوید مردم آن زمان در این قید و بندها نبودند و اصلا به این مسائل کاری نداشتند و یا به تعبیر ساده اصلا سواد و درک این قبیل مسائل را نداشتند باید گفت چطور تا لحظاتی قبل از رحلت پیامبر گرامی اسلام در این قید و بند نبودند ولی پس از فوت ایشان شروع به پیدا کردن خلیفه کردند تا جایی که جسد مبارک ایشان سه روز روی زمین ماند؟

زراع محله من...
ما را در سایت زراع محله من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سید قاسم seyed118 بازدید : 68 تاريخ : چهارشنبه 23 مهر 1393 ساعت: 15:19